هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

تبریک نوروز

اینک بهار تا دوازه هایی شهر رسیده ودستهای پر نواز بهار   ..طبیعت خفته را بیدار می سازد امید دارم روزگارتان بهار  لحظه هایتان پر از شکوفه ..ودلهای پر مهرمان را به روزهای سبز وزیبایی بهار پیوند می زنیم  سبز ترین ودل نوازیترین تبریکات تقدیم شما عزیزان دلتان شاد تنتان سلامت ولبتان خندان باد   دنبارا برایتان شاد شاد وشادی را برایتان دنیا دنیا ارزومندم عیدتان پبشا پبش مبارک   دوستان وهمراهان عزیز ممنون که بک سال با ما بودید وشریک غم ها وشادی هایمان بودید دوستتان داریم وشمارا به خدایی می سپاریم که همبن نزدبکی هاست   فردا صبح زود اعزام شمالبم واین اخرین پست 1394 می باشد ...
26 اسفند 1394

روزمرگی

سلام ابن روزها انقدر با انبوه کارها روبروم که دیگه وقت نمی کنم بیام وسر بزنم ببخشید نمی دانم تا کجا نوشتم ولی در هرصورت ولنتاین به جشن کوچک تو خونه باز طبق معمول ابن چند سال با کمک خاله  مریم گرفتم که خوش گذشت وکلی با دوستان گفتیم وخندبدیمم ویه سفرم رفتیم اصفهان برای خواستگاری برای دایی اراز بله دایی اراز داماد شد البته قبلشم تکاپوی بس شیرینی داشتیم وشما برا اولین بار در سن چهار سالگی رفتید خواستگاری من نمی خواستم برم و بابا محمدرضا هم گفت من می مانم وشما برید بچه ها پیش  من با هم  می رویم پارک ولی. مامان وبابام گفتند نه همه باید بدانند این بچه ها برای ما چقدر مهم وباارزشند وبابا م گفت اگه اونها نیاییند من هم نمی اییم خلاصه &...
16 اسفند 1394

خداحافظ وسلام

گا هی ان قدر گرفتار خوشیها ونا خوشیهایی زندگی هستیم که فراموش می کنی مرگ وزندگی را وقتی بچه ها را راهی اموزشگاه کردم به سرعت شروع کردم به جمع کردن قسمت اعظمی از لباسهای زمستانی واوردن لباسهای بهاره وبا خود فکر کردم بهار داره می ایید زمستان داره وداع می گه وزمین رستاخبز دوباره ای را به رسم زمین بودنش تجربه می کنه چه زیباست زنده شدن دوباره زمین ودیدن اغازین رویش و پایان زمستان مرگی که گوری تعبیه نشده در عالم طبیعت  برایش زمستان فصل سپیدی ..فصل شبهایی بلند ..زمستان پاک ونجیب که تن پوشی از برف را با سخاوت هدیه می دهد ومی پوشاند تن لخت وعریان درختان ....بی صدا وخسته رخت بر می بنده وجاش به بهار تازه ومست می بخشه راستی این زمستون چقدردان...
11 اسفند 1394
1